ادعای ترک بودن صفویه و شاه اسماعیل و پاسخی به آن:



در تاریخ‌نگاری جدید ترکیه، نحله‌ای به وجود آمده است که با تعصب زیادی معتقد است شاه اسماعیل و صفویان، تُرک بودند. بدیهی است که تمام تاریخ‌نگاری علمی ترکیه چنین نیست. اما این، یک گرایشِ پررنگ حتی در جریان اصلی است.
ابتدا دعوت می‌کنم به پرترۀ معروف شاه اسماعیل که یک سیاح ونیزی کشیده است دقت کنید. گذشته از چهرۀ شاه اسماعیل که نشانی از تُرک بودن ندارد، در یک‌سوی تصویر به لاتینی نوشته شده است، «صوفی پارسی» و در سوی دیگر Rex (فرمانروا).
۱) یکی از دلایلِ تُرک دانستنِ شاه اسماعیل، دیوان ختایی است که شاه اسماعیل برای خطاب قراردادن مریدانِ قزلباش در آناتولی سروده بود.
ولی اگر همین دیوانِ تُرکی شاه اسماعیل را ملاک تُرک بودن او قرار دهیم، باید بپرسم که در این صورت، آیا سلاطین عثمانی که دیوان شعر فارسی داشتند نیز ایرانی بودند؟و به این جهت باید امپراطوری عثمانی را حکومت پارسی تلقی کنیم؟ روشن است که هیچ‌کس، چنین دعوی غیرمنطقی را نمی‌پذیرد و ایرانی‌ها نیز این‌قدر بلوغ فکری داشتند که بر خلاف دیگران چنین ادعایی نکنند.
۲) دومین دلیل این ادعا، حضور قزلباشانِ تُرکمان در ارتشِ صفویه است. این مسئله درست است اما آیا در این صورت باید ینی‌چری‌های رومی را در سپاه عثمانی، دلیلی بر اروپایی بودن عثمانی تلقی کنیم؟ روشن است که چنین ادعایی طیره عقل است.
۳) حتی یک نامه از شاه اسماعیل، شاه عباس، شاه طهماسب و... به خلیفه عثمانی پیدا نمی‌کنید که به تُرکی باشد اما همه نامه‌های خلفای عثمانی به صفویه فارسی است. آیا باید از این رویه نتیجه‌ای سیاسی گرفت؟
۴) در هیچ‌کدام از نامه‌های سلاطین عثمانی، اشاره‌ای به تُرک بودن صفویان نمی‌شود، اما، در برخی از آنها، صفویان، جانشین خسرو، کسرا، فریدون و جمشید (به عنوان تعارف) خطاب شده‌اند.
۵) هیچ حکمرانِ صفوی خودش را تُرک تلقی نکرده است. اما شاه اسماعیل و شاه عباس صفوی، بزرگ‌ترین خدمت را در توسعه و گسترشِ شاهنامه فردوسی کردند و آنچنان که در تاریخ درباری رسمی و تاریخی غیررسمی مانند (عالم آرای شاه اسماعیل آمده) دلبسته ایران و ایرانیت بودند. بماند که تمام عمرشان با ترکان ازبک و عثمانی جنگیدند.
از آنسو، در آن تاریخ عثمانیان نیزنه تنها خود را تلقی نمیکردند، بلکه ترک صفتی توهین آمیز فهمیده میشد که سلاطین عثمانی از آن فراری بودند. حکایت بازگشت حالت افندی سفیر در فرانسه به محض استقبال از وی با عنوان «سفیر ترک» در کتاب برنارد لوئیس، گویای وضع در آن دوره است. بنابراین ترک نامیدن صفویان، در قرن شانزده میلادی طیره عقل است.
۶) در هیچ یک از سفرنامه‌های ونیزی‌ها در دورۀ صفوی، انها تُرک تلقی نشده‌اند. اما همه مخالفِ حکومتِ تُرکان و جانشین سلسله‌های قدیم ایرانی، معرفی می‌شوند.
۷) شاه اسماعیل، پسر حیدر ( که تبارشان به کُردان شنگال می‌رسید) و مارتا، دختر دسپینا از رومیان ترابوزان، بود. مارتا با اق‌قویونلوها وصلت کرد.
در نظر داشته باشید مادر اغلب سلاطین عثمانی اوکراینی، اسلاو و روس بودند. ولی هیچ‌کس در تاریخ، عثمانی را سلسله روس تلقی نکرده است.
۸) دلبستگی شاهان صفوی به ایران روشن است. هرکس عالم‌آرای عباسی، عالم‌آرای شاه اسماعیل و احسن التواریخ را یک‌بار خوانده باشد، می‌داند که صفویان به نام کدام دولتِ باستانی، حکمرانی کرده‌اند.
اینکه شاه اسماعیل برای مریدان ترکمان آناتولیایی خود که حاضر بودند به خاطر او مهاجرت کنند و بجنگند و کشته شودند، دیوانی سروده، دلیلی برای تغییر ماهیت یک دولت نیست.
دولتهای قدیم نیروهای نظامی خود را بر اساس وفاداریها و پیوندهای پیچیده، مقتضیات استراتژیک و امکانات موجود انتخال میکردند.
بنابراین وقایع تاریخی را باید درست توضیح داد و در بستر خود توصیف نمود. از این او تراشیدن «تراث» (سنت) از نوع ترکی برای یک دیوانی که مصرف برونمرزی داشت همان مقدار جنون آمیز است که تراشیدن پیشینه پارسی برای سلسله عثمانی به دلیل سروده های سلاطین آن و تداول فارسی به عنوان زبان دیوانی خلافت در یک دوره محدود.

تجزیه امپراتوری عثمانی پس از جنگ جهانی اول:

‍ تصاحب قلمرو عثمانی توسط سایکس انگلیسی و پیکو فرانسوی، و بحرانی آفریدند که تا امروز ادامه دارد.
"مارک سایکس" و "فرانسوا ژرژ پیکو"، دو دیپلمات بریتانیایی و فرانسوی بودند که در سال ۱۹۱۶ به نیابت از سوی دولت‌های متبوعه خود درباره تقسیم سرزمین پ‌های خاورمیانه‌ای امپراتوری عثمانی به توافق رسیدند. این موافقتنامه‌ به طور محرمانه در ۱۶ مه ۱۹۱۶ به امضا رسید. در جنگ جهانی اول، که از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ طول کشید، عثمانی‌ها، با آلمان و اتریش، به انگلستان و فرانسه و روسیه اعلام جنگ کرده بودند. امپراتوری عثمانی در سال‌های قبل از جنگ جهانی اول مثل کاسه‌ای ترک خورده، رو به شکستن بود و قدرت‌های بزرگ اروپایی برای تجزیه آن، این پا و آن پا می‌کردند. در آغاز، انگلستان با همکاری روسیه و فرانسه، جنگ دریایی بزرگی را علیه نیروهای عثمانی ترتیب داد، اما با مقاومت آنان روبرو شد و متجاوزین به نتیجه دلخواه نرسیدند. البته کمی جلوتر، ایتالیایی‌ها، توانسته بودند طرابلس (لیبی فعلی) را از عثمانی‌ها بگیرند.
در تاریخ ۱۶ می‌ سال ۱۹۱۶ میلادی (۲۶ اردیبهشت ۱۲۹۵)، در بیشتر جبهه‌های جنگ، آلمان و اتریش پیروز بودند، اما فرانسه و انگلیس سرزمین‌های عربی امپراتوری عثمانی را بر روی نقشه به دو حوزه نفوذ بین خودشان تقسیم کردند. نماینده دولت فرانسه (فرانسوا ژرژ پیکو) دست از سرزمین شام (یعنی سوریه) برنمیداشت. در نقطه مقابل وزیر خارجه بریتانیا (سرمارک سایکس) چشمش را مناطق نفتی بین‌النهرین گرفته بود. با موافقتنامه سایکس ـ پیکو، شرق ترکیه سهم روسیه تزاری می‌شد، شمال غرب عراق، لبنان و کشور سوریه کنونی، زیر پرچم فرانسه می‌رفت. کردها هم میان دولت‌های ترکیه، عراق و سوریه پخش می‌شدند و قسمت اعظم عراق به اضافه اردن و مصر به انگلیس می‌رسید. فلسطین هم قرار بود توسط سه کشور فرانسه و انگلیس و روسیه، مشترکا اداره شود. چون جنگ جهانی پایان نیافته بود و این دولت‌ها کنترل دو فاکتو (de facto)، یعنی کنترل موثر و واقعی بر این سرزمین‌ها نداشتند، تحدید حدود دقیقی صورت نگرفت. این امر در صورت تحقق محتاج موافقتنامه‌های تحدید حدود و پروتکل‌های مکمل بود… اما اوضاع آنطور که استعمارگران می‌خواستند تمام و کمال پیش نرفت. روسیه تزاری رخت بر بست و تزارها جای خودشان را به امثال، لنین و تروتسکی و…دادند و آنان از قرارداد استعماری سایکس ـ پیکو پرده برداشتند. متن کامل آن زد و بند در تاریخ ۲۳ نوامبر ۱۹۱۷ در روزنامه‌های ایزوستیا و پراودا منتشر شد و سه روز بعد هم گاردین منچستر بازتکثیر نمود.
یکی از اهداف امپراتوری آلمان در طول جنگ جهانی اول، کشاندن جنگ به خاورمیانه با هدف تضعیف جبهه سه کشور متحد - فرانسه، بریتانیا و روسیه - بود. در این جنگ دو امپراتوری آلمان و عثمانی هم پیمان بودند. آلمانی‌ها به همراه خلیفه عثمانی در استانبول که بالاترین مرجع دینی سنی‌ها محسوب می‌شد، عرب‌ها را به جهاد علیه بریتانیا فراخواندند. بریتانیایی‌ها نیز در مقابل کوشیدند شریف بن علی، متولی اماکن مذهبی مکه و دومین مرجع دینی پس از خلیفه را با خود متحد کنند. انگلیس می‌دانست که تحریک احساسات اعراب بر علیه عثمانی‌ها ضروری است. با وعده سر خرمن یعنی ایجاد یک میهن عربی، اعراب را بازی داد و تا توانست از آنان سوءاستفاده کرد. تبادل نامه بین ‌کمیسر عالی بریتانیا در مصر ‌(هانری ماک ماهون) و شریف حسین (حاکم مکه)، و بسیج اعراب علیه عثمانی (در سال ۱۹۱۵) در همین رابطه بود. ستاد فرماندهی ارتش بریتانیا در خاورمیانه و شمال آفریقای مستقر در قاهره، به کمک افسران اطلاعاتی مثل توماس لورنس (لورنس عربستان) قبائل عرب منطقه را علیه عثمانی‌ها به کار گرفت. انگلیسی‌ها برای کسب حمایت اعراب علیه نیروهای عثمانی‌، ضمن تماس با شریف حسین (‌حاکم مکه) وانمود کرده بودند که از اعراب در راه کسب استقلال پشتیبانی می‌کنند، مشروط بر اینکه اعراب نیز متقابلا علیه عثمانی‌ها دست به شورش بزنند. خلاصه، با تحریک انگلیسی‌ها اعراب علیه عثمانی بنای ناسازگاری گذاشتند و ساز خود را زدند... وقتی سلطان عثمانی از شریف حسین درخواست کمک و اعزام نیرو کرد، وی پشت گوش انداخت و به نفع انگلیسی‌ها امروز و فردا کرد و عاقبت هم طفره رفت… امپراتوری عثمانی تکه پاره گشت و از آن فقط ترکیه باقی ماند. اعراب هم که به وعده‌های مک ماهون، نماینده‌ انگلیس، دلخوش کرده بودند، حسابی رودست ‌خوردند. به شریف حسین هم چیزی نرسید. البته شماری از گماشتگان استعمار، مسند نشین شده به جاه و جلال رسیدند. "امیر فیصل"، پادشاه عراق و ملک عبدالله پادشاه اردن شد. شریف حسین هم که خود را خلیفه و علمدار می‌پنداشت به دست رقیب‌اش "ابن سعود" از حجاز بیرون، و رانده شد…